علیعلی، تا این لحظه: 14 سال و 19 روز سن داره

قدم به قدم با علی عزیز مامان و بابا

رانندگی

امروز دایی ریزه با ما نیومد و چون دیر بیدار شدیم، وقتی بابا پرسید می تونی خودت ماشین رو ببری در جواب گفتم بله! عمو ریزه کنارمه و می شه آینه اینوری. خلاصه اومدیم و خوب بود به لطف خدا. عمو هم تا اداره همراهی کرد دستش درد نکنه. حالا می خوام به امید خدا و در پناه خدا خودم ماشین رو برگردونم. ان شالله که علی هم همراهی می کنه. به قول همکارم با یه خوراکی هم باید سرش رو گرم کنم! کمی استرس دارم که ان شالله خدا کمک می کنه و خوب می برم. خدایا به امید تو. همکارم می گه یه چهار قل و آیت الکرسی بخون و به امید خدا ببر. خدایا به امید تو نه به امید خلق تو. خودت کمک کن.
28 خرداد 1393

شش پیر + بهشت گمشده + سی سخت + سد شاه قاسم

بابایی سه شنبه شب امتحان داشت وگرنه خییییلی دوست داشت بره مرقد امام. خلاصه نرفت و چون تا مدتی همچین تعطیلی نداشتیم تصمیم گرفتیم بریم مسافرت. نظر من یاسوج بود و نظر بابایی سمت بندر عباس. خلاصه با آوردن چندید دلیل و منطق مبنی بر گرمای هوا و دوری راه و بچه کوچیک و حال خراب خودم و گرما زدگی و اینا بابایی نظرش برگشت. می خواستیم با عمه نانی اینا بریم که بعد از عید ژیاده بودن. بعد امتحان بابا برگشت خونه  و نظر من رو پرسید که با اونا بریم من هم موافقت خودم رو اعلام کردم. بیشتر هم به خاطر خود عمه. رفتیم خونشون. بعد از دو ماه انتظار ماشینشون عصری اومده بود و ما هم بی خبر!!!  خلاصه شوهرش گفت اذیت می شیم و حوصله اش رو ندارم و این حرفا و ...
18 خرداد 1393

روزه داری

با نزدیک شدن به ماه رمضان و طولانی شدن روز من تازه یادم افتاده که ای دل غافل 9 روز روزه قضا دارم. امروز بعد از یکی دو هفته کلنجار با خودم تصمیم گرفتم یه روزش رو بگیرم. تا الان که اتفاق خاصی نیوفتاده و روزه داری برام آسون بود با وجودی که از صبح کلی با همکارم رو گزارش کار بایگانی کار کردیم. از حالا به بعد هم خدا کریمه. امیدوارم علی بزاره عصری استراحت کنم بابایی هم کولر رو سرویس کنه که پختیم تو خونه. هوا حسابی گرم شده و هندونه خنک، شربت خاکشیر و تخم شربتی، خیار و گوجه حسسسابی می چسبه. تا الان سه شب تو حیاط خوابیدیم. از دست پشه ها فرار کردیم تو حیاط و تو پشه بند خوابیدیم. هوا خیلی خنکه و کمس هم سرد می شه نصف شب. یاد خرداد ماه تو دوران راهنمایی و...
10 خرداد 1393

ورزش

در راستای بهبود گردن و شانه ام دارم می رم کلاس دو میدانی. یک ماهی هست می رم. وزنم تغییری نکرده با وجود که بیشتر می خورم.  (وزن:55 ، شکم پهلو 82 ، باسن 92) ببینم تا ماه بعد چه تغییری می کنم. امیدوارم قویتر بشم و کمی چاق تر درد دستم همچنان ادامه داره. به دکتر که مراجعه کردیم می گه از گردنه و کاری به مچ دست نداره. ...
7 خرداد 1393

قدم نو رسیده مبارک+ تب شدید علی

بالاخره آیلا خانوم سفید برفی خوش قدم ما قدم رنجه فرمودن و شمع محفلمون رو روشن کردن. نینی ناز با دست و پاهای ظریف که خیییلی شبیه آجی فاطمه است. و البته کمی جیغ جیغو که مهلت نمی ده مامانش یه آبی به دست و صورتش بزنه. مامان پری هم بعد زایمان به مشکلات کم خونی دچار شد و دو شب بستری بود ولی الان خدا رو شکر بهتره. از دیروز هم بعد از سفر چند روزه به گرمسیر  رفتن سر خونه زندگی خودشون. بعد از چند روز مرخصی علی برای مهد، روزی که علی رو تحویل مهد دادم ظهر موقع برگشت دیدم بدنش داغه. فک کردم به خاطر گرمی هوا بوده. رسیدیم خونه بردمش حموم بعدش هم بیهوش خوابید. خودمون هم ناهار خوردیم خوابیدیم. عصر دیدم علی داره می سوزه از تب. دیگه تبش شروع شده بود ک...
7 خرداد 1393
1